همه ما ایدههایی داریم که شاید بهصورت یک لوپ هشت میزان در مرحله تنظیم باشند یا شاید حتی به مرحله تنظیم هم نرسیده باشند. در هر صورت، وقتی احساس میکنیم یک جای کار میلنگد، ایده را برای مدتها کنار میگذاریم و یا حتی آن را به فراموشی میسپاریم و پروژه را پاک میکنیم.
همانطور که اتمام پروژهها به مرور زمان برای شما تبدیل به یک عادت میشود، میتوان احیا کردن پروژهها را هم به یک عادت همیشگی تبدیل کرد.
اگر مهارتهای شنیداری و غریزه آهنگسازی خود را به اندازه کافی تقویت نکرده باشید، شاید متوجه شوید که یک جای کار پروژه ایراد دارد، اما نفهمید که آن ایراد دقیقاً چیست و در کجای پروژه نهفته است.
بسیاری از آهنگهای من بخشی از مسیر روند تکمیل خود را اشتباه رفتهاند و گاه تصمیم گرفتهام که کلاً ایده اولیه را خط زده و به سراغ کار دیگری بروم؛ اما با گذر زمان دریافتم که با تمرین میتوانم ۹۰٪ این آهنگها را احیا کنم و برخی از آنها را به آهنگهای بسیار خوب تبدیل کنم. تا به امروز، از میان حدود ۷۰ آهنگ، فقط دو آهنگ بودهاند که نتوانستهام آنها را احیا کنم؛ ولی با هر بار تلاش، به اصلاح آن دو آهنگ هم نزدیکتر میشوم. اصلاح آهنگهایی که درست اجرا نشدهاند، آب در هاون کوبیدن نیست؛ بلکه مانند سنباده زدن زنگار و کثیفیها از روی یک جواهر است تا دوباره جلا و درخشش خود را بازیابد.
تجزیه و تحلیل
ممکن است بیشتر بخشهای آهنگ خود را دوست داشته باشید؛ مثلاً همه چیز به غیر از یک صدای لید یا یک صدای بیس یا هر چیز دیگر. چنین مشکلاتی صرفاً به ریزهکاریهای صدا برمیگردند و حل آنها چندان دشوار نیست. اما بیشتر اوقات، مشکل اصلی عمیقتر از آن چیزی است که در ابتدا فکر میکنید.
آهنگ به ساختمان شباهت دارد. اگر شالوده خوبی فراهم نکرده باشید، هر چیزی که بر روی شالوده ضعیف بسازید، صرفاً مشکلات را بغرنجتر میکند.
برای بهتر کردن آهنگی که دارای ایراد است، باید آن را به عناصر اصلی ریتم و صدا تجزیه کنیم. اگر در ابتدای کار، این عناصر را بهدرستی از آب درنیاورده باشید، احتمال زیادی دارد که ایراد اصلی آهنگ شما از آنها سرچشمه بگیرد.
شاید ریتم شما بیشازحد ساده است و ریزهکاری جذابی ندارد یا شاید ریتم بیشازحد سر ضرب و ماشینی است و حس انسانی القا نمیکند. شاید حتی مشکل از ریتم نیست و صرفاً صداهای استفادهشده در پروژه با یکدیگر همخوانی ندارند. شاید تمام صداها بیشازحد شفاف، تمیز و دیجیتال هستند و نیاز به کمی زبری آنالوگ دارند و یا شاید درام و بیس با یکدیگر اختلاف زمانی دارند. تمام این مشکلات را میتوان با شنیدن ترکهای آهنگ و بستن صدای ترکهایی که برای آهنگ ضروری نیستند، کشف کرد.
شالوده
اگر بتوانید فونداسیون اصلی آهنگ را دوباره زنده کنید، در اغلب اوقات باقی ترکها نیاز به تغییر چندانی ندارند تا سر جای خود قرار بگیرند؛ ولی باید ضرباهنگ اصلی موسیقی بهخوبی به مخاطب منتقل شود. کیک، اسنر، صدای دست، های هت، پرکاشن و باس، همگی باید در قالب یک مجموعه، صدایی واحد تولید کنند. از صدای کیک شروع کرده و سایر المانها را تکتک به آن اضافه کنید. هر یک از این المانها باید ضرباهنگ موسیقی را گیراتر و پویاتر کنند. اگر یکی از این المانها را اضافه کردید و حس موسیقی کمتر شد، سعی کنید آن را تغییر دهید.
شاید در هر میزان، نتهای بیشازحدی به کار رفته است و یا شاید در یک زمان خاص از آهنگ، اتفاقات زیادی رخ میدهد. در این موارد بد نیست که آن بخش را کمی خلوت کنید. در اغلب اوقات تغییرات کوچک میتوانند ضرباهنگ موسیقی را احیا کنند؛ اما اگر این تغییرات کوچک کافی نبودند، احتمالاً باید صدای ساز را تغییر داده و یا به کلی از خیر آن ساز بگذرید.
المانهای مختلف را یک به یک اضافه کنید و مطمئن شوید که هر یک نقش مفیدی در آهنگ شما ایفا میکنند. تفاوت میان یک آهنگ خوب و بد معمولاً ظریفتر از آن چیزی است که فکر میکنید.
المانهای ثانویه
وقتی ضرباهنگ موسیقی شما مستحکم و دلپذیر شد، شروع به اضافه کردن المانهای فرعی کنید و توجه کنید که هر یک بر صدای المانهای اصلی موسیقی چه تأثیری میگذارند. اگر پس از افزودن یک المان، چیزی در موسیقی شما از بین رفت، ابتدا زمانبندی را تغییر دهید و سپس به سراغ کارهایی چون تغییر نتهای ساز، سادهتر کردن خط نواختهشده و حذف فرکانسهای غیرضروری از صدای ساز بروید. اگر این موارد نتیجهبخش نبودند، میتوانید صدای مورد نظر را به کلی دور بیندازید. بیشازحد به یک ترک یا یک خط ساز اهمیت ندهید. هر خط ساز، یا در موسیقی شما مفید است یا مفید نیست و بهمحض شنیدن صدای ساز خواهید دانست که جزو کدام دسته است.
نویسنده: Jason Timothy
مترجم: کیان ایرجی