قرض گرفتن، تغییر کاربری دادن یا سرقت هنری؛ نامش را هرچه بگذارید، ماهیت آن یکسان است: برداشتن چیزی که در جای دیگری شنیدهاید و به کار بردن آن در اثر خود. بسیاری بر این عقیدهاند که این کار بهنوعی تقلب محسوب میشود و خلاقانه نیست.
در زیر به چند دلیل ارائهشده برای این دیدگاه اشاره میکنیم:
۱. اگر موسیقی شما از درون شما سرچشمه نگرفته باشد، حق ندارید آن را اثر خود بنامید.
۲. اگر موسیقی به مسیر سمپل شدن و استفادهی مجدد ادامه دهد، در یک سراشیبی ابدی گرفتار میشود که در آن هیچ صدای جدیدی خلق نخواهد شد.
۳. استفاده از موسیقی سایرین در اثر شما اصلاً قانونی نیست؛ پس چه دلیلی دارد که دردسر آن را به جان بخرید؟ اصلاً چه کسی توان پرداخت هزینههای حق استفاده از اثر را دارد؟
۴. پیش از اختراع سمپلرها، هر کسی باید اثر خود را خلق میکرد و نمیتوانست آثار سایرین را سرقت کند. در آن دوران همه چیز اصیلتر بود.
به عقیدهی من این فرضیات کاملاً عادلانه و منطقی هستند. حتی خود من هم مدتی به همین فرضیات استناد میکردم؛ اما در این دوره و زمانه، نقطه نظرات ذکرشده کمی ناآگاهانه و منسوخ به نظر میآیند.
بگذارید کمی عمیقتر به نقطه نظرات بالا نگاه کنیم:
۱. این استدلال که تمام ایدههای شما باید از درون شما بیایند، کمی مسخره است. بدون دریافت دادههای ورودی توسط حواس، چگونه میتوان خروجی خلاقانه داشت؟ خلاقیت چیزی نیست مگر داشتن دیدگاهی به جهان اطراف و بیان آن. اگر یک ملودی بر روی پیانو ساختهاید که پیش از شما هیچکس آن را ننواخته و به همین دلیل فکر میکنید تمام ایدههایتان بدیع و ناب هستند، پس از یاد بردهاید که ابتدا باید صدای پیانو و یک ملودی را در گذشته شنیده باشید تا بتوانید یک ملودی بر روی پیانو بسازید.
۲. این دیدگاه که برداشتن آثار موسیقی پیشین و استفادهی مجدد از آنها موسیقی آینده را رفتهرفته از خلاقیت تهی میکند نیز صحیح نیست. فرض شما بر این اساس بنا شده که پیش از سادهتر شدن پروسهی کار به وسیلهی تکنولوژی، مردم ایدههای یکدیگر را نمیدزدیدند.
البته درست است که در گذشته افراد مختلف یک ملودی را مینواختند و به علت تغییر نوازنده، تفاوتهایی در صدا و لهجهی اجرا به وجود میآمد؛ ولی امروزه با تکنولوژی سمپلینگ، راههای بسیار بیشتری برای تغییر صدای اولیه وجود دارد. پس چه در حال نواختن ریفهای دیگران بر روی گیتار باشیم و چه سمپل کردن و دخل و تصرف در موسیقیهای سایرین، میزان تفاوت اثر نهایی با منبع اولیه، به اجراکنندهی کار بستگی دارد. منظور کلی این است که فناوری نقشی در میزان اصالت آثار استقراضی ندارد.
۳. وقتی پای قانون به هنر باز شود، در به روی خلاقیت بسته میشود. اگرچه تعیین حد و مرزهای خلاقانه میتواند به خلاقیت بیشتر منجر شود، ولی الهام، الهام است و نباید در زمان خلق مورد پرسش قرار گیرد. اگر میخواهید یک هنرمند باشید، سعی کنید صرفاً به خلاقیت پرداخته و سؤالات مربوط به حوزهی حقوقی را در زمانی دیگر مطرح کنید. هرگز این دو زمینه را با یکدیگر ادغام نکنید.
۴. پیشتر به این دیدگاه اشاره کردیم که موزیسینهای ادوار گذشته نسبت به موزیسینهای کنونی خلاقتر نبودهاند. مسئله اینجاست که تعداد غیرحرفهایهایی که میتوانند موسیقی خود را تولید کرده و با سایرین به اشتراک بگذارند، امروز از هر زمانی بیشتر است و به این دلیل، تصور اینکه موسیقی رو به زوال میرود، چندان دور از ذهن نیست. فرض کنید هر کسی که یک گیتار آکوستیک در خانه دارد و تلاش دارد مانند باب دیلن یا جان لنون باشد، به منزل شما مراجعه کند و موسیقی خود را برای شما بنوازد؛ بدون شک پس از مدتی به این نتیجه میرسید که موسیقی رو به زوال میرود.
سؤالهای بهتری بپرسیم
به نظر من، در زمینهی باورهای ما نسبت به روش درست تولید موسیقی، سؤالات مهمتری هستند که باید از خودمان بپرسیم:
۱. آیا من اطلاع دارم که هنرمندان مورد علاقهی من چگونه موسیقی میسازند؟ چطور مطمئن باشم که آنها هم از همین روشها استفاده نمیکنند؟
۲. باید از چند ایدهی جدید صرف نظر کنم چون با یکی از قوانینی که برای خودم وضع کردهام تناقض دارند؟
۳. تاکنون کار ساخت چند موسیقی را به اتمام رساندهام که واقعاً به هیچیک از آثار موجود در بازار شباهت نداشته است؟
۴. آیا اگر بخشی از باورهایم دربارهی روند ساخت موسیقی را کنار بگذارم، موسیقی بیشتر و بهتری برای ارائه به جهان نخواهم داشت؟
بهتر است هر چه سریعتر این پرسشها را با خود مطرح کنید.
شاید دریابید که هنرمندان مورد علاقهی شما نیز از فناوری سمپلینگ بیش از آنچه میپنداشتید استفاده میکنند (من بهشخصه از فهمیدن اینکه Radiohead و Daft Punk هم موسیقی سایر هنرمندان را سمپل میکنند، بسیار متعجب شدم). یا شاید دریابید که گروههای موسیقی محبوب شما آثار سایر هنرمندان را با گستاخی تمام دزدیدهاند (از جمله Led Zeppelin ،Bob Dylan و Steve Miller Band).
تمام هنرمندان از یکدیگر قرض میگیرند و یا حتی بهطور مستقیم آثار یکدیگر را سرقت میکنند و تا بوده همین بوده!
سرقت هنری الزاماً کپیکاری نیست
به این نقل قول از نایبرئیس شرکت اپل (Apple) توجه کنید که معنی عمیقتری از واژهی سرقت را ارائه میکند. بهسختی میتوان این حقیقت را انکار کرد که شرکت اپل دست به دزدی از از آثار گذشته زده تا بتواند چیزی جدید و خلاقانه ایجاد کند.
باد تریبل، نایبرئیس بخش تکنولوژی نرمافزار اپل و رئیس تیم نرمافزار شرکت مکینتاش میگوید: «مردم به این جملهی پیکاسو که «هنرمندان خوب قرض میگیرند و هنرمندان بزرگ میدزدند»، توجه میکنند؛ ولی بیشتر بر روی واژهی دزدیدن تأمل میکنند. اگر کلمهی دزدیدن که بار معنایی منفی دارد را با عبارت مال خود کردن جایگزین کنیم، به این مفهوم میرسیم که شما نمیتوانید اثری فوقالعاده را با کپی کردن اثری دیگر خلق کنید؛ زیرا کپی کردن ذهن شما را درگیر نخواهد کرد. اما اگر اثری فوقالعاده را مال خود کنید، به آن اهمیت خواهید داد؛ زیرا آن اثر از آن پس متعلق به شماست و مرز باریک بین دزدیدن و کپی کردن همینجاست. این فلسفه بخشی از دی ان اِی شرکت اپل است. ما واقعاً به چیزی که خلق میکنیم، اهمیت میدهیم. ما معتقدیم تمام محصولاتمان به ما تعلق دارند و سعی میکنیم به بهترین وجه ممکن آنها را بسازیم؛ زیرا برای اثر خود اهمیت قائل هستیم.»
خلاقیت بیحد و مرز
اما به فرض اینکه بپذیریم تکنولوژی سمپلینگ و دزدیدن ایدهها از خلاقیت ما نمیکاهد، چطور باید به نقطهای برسیم که با فرآیندهای ذکرشده، خلاقیت خود را افزایش دهیم؟
اگر فردا از خواب بیدار شوید و تصمیم بگیرید که از این به بعد خلاقیت شما هیچ قانون، قاعده و حد و مرزی نداشته باشد، فکر میکنید دقیقاً چه اتفاقی برای خلاقیت شما خواهد افتاد؟ اگر هر تجربهای که در طول زندگی خود داشتهاید، بتواند بذر یک خلاقیت و الهام جدید باشد، چه خواهد شد؟ در این صورت فکر میکنید چند وقت یکبار ذهن خود را از ایدههای جدید خالی خواهید دید؟
آیا تمام ایدهها و آثار شما عالی خواهند بود؟ البته که نه؛ اما به عقیدهی من یک هنرمند عالی بودن به این معنا نیست که تمام آثار شما باید عالی باشند؛ بلکه بدین معنی است که شما حاضرید ریسک تحمل شکست را بپذیرید تا اثری جدید خلق کنید. به نظر من سرچشمهی هنر متعالی، همینجاست.
به یاد داشته باشید که حتی اگر خودتان مطلع نباشید، تمام ایدههای شما بالاخره از جایی دیگر آمدهاند. همانگونه که مغز ما حروف الفبا را به کلمات و کلمات را به جملهها و جملهها را به پاراگرافها و پاراگرافها را به کتاب تبدیل میکند، ما همواره در حال تجزیه و بازسازی چیزهایی هستیم که پیش از ما وجود داشتهاند. ما نمیتوانیم در یک اکتاو، نُت سیزدهمی پیدا کنیم؛ اما میتوانیم با همان ۱۲ نت موجود، چیزی تازه بیافرینیم.
شما را تشویق میکنم به گوش دادن، دزدیدن و الهام بخشیدن به نسل بعدی.
منبع: وبسایت MusicSoftwareTraining
نویسنده: Jason Timothy
مترجم: کیان ایرجی