هر روز عده کثیری از مردم جهان قدم در راه موسیقی میگذارند و به اصطلاح، سفر موسیقایی خود را آغاز میکنند. بسیاری از این افراد، ساز گیتار را بهعنوان اولین ساز خود برمیگزینند. این انتخاب ممکن است به دلیل فراگیر بودن، در دسترس بودن منابع، قیمت، اندازه، سبکهای متعددی که با این ساز اجرا میشود و یا به دلایل دیگر شکل بگیرد. البته سازهای محبوب بسیاری وجود دارند که توسط افراد مختلف بهعنوان ساز اول برگزیده میشوند؛ مثلاً سازهای کلیدی، سازهای کوبهای و سازهای اصیل هر کشور. اما آمارها بر این دلالت دارند که گیتار، محبوبترین ساز برای مبتدیهاست.
هر گیتاریست برای انتخاب ساز گیتار دلیلی داشته و در مسیر آموزش و رشد، دیدگاهی منحصربهفرد نسبت به مسیر پیمودهشده کسب کرده است.
در سری مطالب «چرا گیتار میزنم؟»، با چند نوازنده به گفتگو نشستیم تا دلایل و چند و چون گیتاریست شدنشان را از زبان خود ایشان بشنویم و از آنها بخواهیم تجربیاتی که با صرف زمان و انرژی بسیار به دست آوردهاند را با ما در میان بگذارند. در این قسمت، با خشایار جوزی گفتگو کردهایم.
توجه: این مصاحبه توسط کیان ایرجی در سال ۱۴۰۰ انجام شده است.
مصاحبه با خشایار جوزی
– چطور شد که گیتار زدن رو شروع کردی؟
فکر کنم دوازده یا سیزده ساله بودم. تا اون موقع کنسرت نرفته بودم و کسی هم جلوی من بهصورت زنده ساز نزده بود. البته موسیقی راک و رپ گوش میدادم و تنبک هم میزدم؛ ولی چندان جدی نبودم. تا اینکه تو یه مهمونی خانوادگی یک نفر گیتار کلاسیک زد و من اونقدر از نزدیک بهش زل زده بودم که خانواده بهم تذکر دادن که بسه دیگه، زشته، زل نزن! از قضا خود اون شخص مدرس بود و بهش مراجعه کردم و گفتم که متالیکا دوست دارم و میخوام گیتار الکتریک بزنم. این شد که یه گیتار الکتریک خریدم و ساز زدن رو شروع کردم.
– سفر موسیقاییت چطور بوده؟ چه تغییراتی کردی؟
زمانی که موسیقی رو شروع کردم منابع خیلی زیادی در اختیار نبود. خیلی از گیتاریستهای ایرانی با متالیکا شروع به ساز زدن کردند. زندگی من هم شده بود گیتار و گیم. حتی خیلی وقتها تو خوابهایی که میدیدم، گیتار و بازیهای کامپیوتری با هم ادغام میشد.
بعدها به مدرس دیگهای مراجعه کردم که امروز متوجه میشم تجربه خوبی نبوده؛ چون بیشتر به تکنیک توجه داشت تا به زیباییشناسی. هنوز هم این جریان ادامه داره و عدهای هستند که گیتار رو به چشم شعبدهبازی و سیرک میبینند. هنرجوی نوجوان هم چون دیدگاه درستی از مسیر نداره، هر راهی که پیش پاش بذاری رو با جدیت دنبال میکنه؛ این شد که من هم یک گیتار Ibanez Prestige گرفتم و افتادم تو مسیر سرعتی ساز زدن. اتفاقاً یک بار هم این ساز رو از من دزدیدند و بعداً تو خیابون جمهوری تو یه مغازه پیداش کردم و پس گرفتم. خلاصه مدتها با این ساز مشغول بودم و آلبوم «ساعت نامیزان» رو هم با همین گیتار نوشتم.
وقتی که به خاطر دیدن استیو وای (Steve Vai)، کنسرت کراسرودز (Crossroads) رو نگاه کردم، اجرای جان مِیِر (John Mayer) رو دیدم، متوجه شدم که تو این سبک نوازندگی، موضوع دیگه سرعت نیست و تواناییهای لازم برای این سبک رو ندارم. از طریق جو ستریانی (Joe Satriani) و اجرای G3 با جیمی هندریکس (Jimi Hendrix) آشنا شده بودم و میشنیدم که میگن بهترین گیتاریست جهانه. البته هنوز هم این گفته رو خیلی قبول ندارم؛ ولی نکاتی داشت که تا اون موقع درک نکرده بودم. ولی با دیدن مِیِر مشتاق شدم و یک استرت گرفتم و مسیر بلوز زدنم شروع شد. البته بین دو سبک متال و بلوز مدتی هم درگیر آرتیستهای دیگهای مثل تام کوئِیل (Tom Quayle) و الکس هاچینز (Alex Hutchings) بودم که تو جملههاشون حسوحال بلوزی هم تا حدودی به گوش میخورد. ولی دیدن اجرای تریوی جان مِیِر، تیر خلاصی بود که دیگه مستقیماً به بلوز بپردازم.
و یک جنبه مثبت بلوز هم برام این بود که از انزوا خارجم میکرد. چون حس میکردم میتونم تو ماشین یا جایی شبیه به این موسیقی مورد علاقه خودم رو گوش کنم و مزاحم گوش سایرین هم نباشم و سلیقه بقیه هم با من هماهنگی بیشتری داشته باشه.
– فکر میکنی الان به ثبات رسیدی یا باز هم قراره تغییر کنی؟ فکر میکنی تغییرات بعدیت به کدوم سمت و سو باشه؟
فکر نمیکنم بنیادهای موسیقیم تغییر خاصی پیدا کنه. الان برام موسیقی کانتری هم جالب شده. نوازندههایی مثل البرت لی (Albert Lee)، دنی گَتِن (Danny Gatton) و برنت میسِن (Brent Mason) برام جالب شدند. هنوز میشه گفت به موسیقی آمریکایی گرایش دارم. ولی دیگه نمیشه گفت کسی بُت موسیقاییمه.
– اگر به گذشته برگردی فکر میکنی چه چیزایی رو تغییر میدی؟
فکر نمیکنم بتونم تغییر خاصی ایجاد کنم؛ چون میزان دادهای که در اختیار گیتاریستهای امروزی هست با دادههایی که در زمان ما با محدودیتهای اینترنت وجود داشت، قابل قیاس نیست. در واقع من چاره بخصوصی نداشتم؛ ولی امروزیها راههای زیادی پیش روشون هست. مثلاً امروز کسی تو اینستاگرم من رو میبینه، فرزاد [فخرالدینی] رو میبینه، احسان امیدی رو میبینه، امیر دانایی رو میبینه و انتخاب میکنه. اما زمانی بود که انتخاب محدود بود به مدرس الکتریک یا کلاسیک؛ و سبک محدود میشد به تواناییهای استاد. الان تنوع انتخاب بسیار بیشتر شده. اگر در اون زمان به من میگفتن روزی میرسه که پنجاه نفر هنرجو داشته باشی و اغلب از تو بلوز درخواست کنند، شاید باورم نمیشد؛ ولی الان این اتفاق افتاده و این به خاطر داشتن حق انتخاب و دادههای بیشتره.
یه مثالی میخوام بزنم که هیچوقت اینقدر رک و با اعتمادبهنفس راجع بهش حرف نزدم و فکر میکنم خیلی مهمه: اخلاق و رفتار خیلی مهمتر از اینه که چه اتفاقی بر روی خود ساز میافته. شاید این حرف ساده به نظر برسه، ولی وقتی مثالش رو بزنم مفهوم میشه. مثلاً تعصب؛ تعصب رفتاری نیست که روی ساز به وجود بیاد. کسی که روی راک تعصب داره، شاید روی تیم استقلال هم تعصب داشته باشه. پس قبل از اینکه ساز دست بگیریم، باید بدونیم که قراره هم تأثیرگذار باشیم و هم تأثیرپذیر و باید راه این تأثیرپذیری باز باشه.
یه مثال از زندگی خودم میارم: وقتی شونزده-هفده ساله بودم، رفتم DVD استیو وای رو بخرم. شنیدم فروشنده گفت «استیو رِی» و من فکر کردم داره به اشتباه تلفظ میکنه «استیو وِی» و این شد که در اون سن و بهاشتباه، DVD کنسرت تگزاس استیوی ری وان (Stevie Ray Vaughan) رو گرفتم و آوردم خونه و نگاه کردم. ولی تعصب و دلخوری از اینکه DVD اشتباه رو گرفتم باعث شد که بعد از ۱۰ ثانیه DVD رو دربیارم و هیچوقت گوشش نکنم. اگر تعصب اجازه میداد که تو اون سن با استیوی ری آشنا بشم، شاید امروز آرتیست دیگهای شده بودم. اینطوریه که عشق بیشازحد و تعصب اجازه نمیده که هنرجوها تأثیرپذیری داشته باشند. توی کامنتها هم میبینی که بعضاً سعی میکنی خیلی باحس ساز بزنی ولی کسی نوشته که بهترین گیتاریست ایران فلانیه که خیلی سرعتی میزنه. این یعنی ۶۰ ثانیه به خودش فرصت نداده که با سبک دیگهای آشنا بشه.
– فکر نمیکنی این اخلاقهای بد مثل تعصب یا چشموهمچشمی، مثل یه فیلتر عمل میکنه که باعث میشه آدمهایی که شخصیت جالبی ندارن یا شخصیتشون رو اصلاح نکردن، به رغم تواناییهاشون، شانس کمتری برای موفقیت داشته باشند؟
البته این نکته رو بگیم که خود من هم این اخلاقها رو داشتم و از اشتباهات خودم درس گرفتم. پس خودم هم قربانی این ماجرا هستم. درس گرفتم که تو سن پنجاه سالگی تازه به این مطلب نرسم که اگر زودتر تعصب رو کنار گذاشته بودم، اتفاقات بهتری میافتاد. پس مهم این نیست که کی تعصب داره یا نداره؛ مهم اینه که کی تعصبش رو کنار میذاره و از این مسیر خارج میشه.
من امروز درگیر تهیه یه EP هستم به اسم «قدیمی». در خلال تهیه این اثر با سینا ساعی مشورت میکنم و نظراتی که میده واقعاً طلاییه. اونها [رپرها] نظراتشون خیلی جالبه. سینا میگه :«مردم ملودی نمیخرن، ویدیو نمیخرن، کاراکتر رو میخرن.» یعنی اینکه اگر شخصیتت، دوستات، لباس پوشیدنت، جمعهایی که توشون شرکت میکنی و این جور موارد تو نوشتنت تأثیر میذاره و اگر نوشتنت واقعی و حقیقی باشه، مردم اثرت رو میپسندن و اون رو میخرن. یعنی گیتار زدن شما یا حتی قدرت خوانندگی شما نیست که باعث فروش میشه. وگرنه کسایی مثل دایر استریتس (Dire Straits) یا جیمی هندریکس یا حتی استیوی ری وان نباید اینقدر فروش میداشتن. تکنیک گیتار زدن هم همینطوره و اگه اینطور نبود، یکی از این گیتاریستهای سرعتی، فروشی مثل بی. بی. کینگ میداشت. حتی تکنیک آهنگسازی هم نیست که باعث فروش میشه. خلاصه در جریان تهیه «قدیمی»، با سینا خیلی به این نتیجه میرسیم که موزیک از دهان آدم خوبا که دربیاد، دلنشینه.
– در مورد EP خودت بیشتر بگو. چه جور اثریه و الان تو چه مراحلی هستی؟
اثر که بلوز راکه. چهار تا آهنگه که مجوز نداره و مجوز هم نخواهد گرفت. نمیدونم تو موزیک فارسی، twelve-bar بلوز داریم یا نه. اگر هم داشته باشیم اونقدر مطرح نشده که حتی ما اینکارهها شنیده باشیمش. و این چالش بزرگی برام بود که بتونم مطلب فارسی رو تو قالب twelve-bar بیان کنم؛ ولی فکر میکنم موفق شدم. یه آهنگ به این صورته، یه آهنگ به اسم قدیمی هست که خودت نوشتی، یه آهنگ به اسم «بچه پایین» دارم و یه آهنگ دیگه هم دارم به اسم «قُلدُر». این آلبوم بهشدت از شخصیت ده سال پیش خودم تأثیر گرفته و آهنگهاش هم واقعاً قدیمی هستن.
فعلاً تو مرحله تولید هستم و ایده خاصی نسبت به انتشارش ندارم. صرفاً یه وظیفه دارم که به هنرمندای جوونتر نشون بدم چطوری یه شخصیت هنری بسازن. پس سعی کردم یه شخصیت هنری ایجاد کنم، شخصیتی که بچه پایینه، آهنگ میخونهای مینویسه، جلوی زندگی کم نمیاره و قدیمیدوست و وینتجباز و آرتیستطور هم هست. و شخصیت هم یکدست و قابل باوره.
این رو هم یادم نره اضافه کنم که جریان نوشتن و ترانه گفتن من تو ارتباط با خود تو شروع شد. تو جلساتی که با هم معاشرت میکردیم، یه بار یه خط کشیدی وسط کاغذ و گفتی کلماتت رو بر اساس اسم و صفت تفکیک کن، اول داستانت رو بنویس و بعد سعی کن اون رو به قافیه تبدیل کنی، قبل از نوشتن، برنامه داشته باش برای آهنگ، درگیر قافیه نشو و بهطور کلی اعتمادبهنفس نوشتن من از معاشرتمون با هم شروع شد و اینکه آهنگهای خودت رو شنیدم و Pat Pattison رو معرفی کردی و بعداً خودم دنبالش کردم و تمریناتی از قبیل Object Writing رو انجام دادم که باعث شد شروع کنم به نوشتن.
– تو توصیه میکنی که آدما اول ساز بزنن و بعد آهنگسازی و نوشتن رو شروع کنن یا برعکس؟
من توصیه میکنم که بدونن. وقتی هنرجو به من مراجعه میکنه میپرسم چه کار میخوای بکنی و میگه «من فقط میخوام گیتار بزنم»؛ یعنی همون حرفی که خودم ۱۰ سال پیش میزدم. بعد ازش میپرسم چی گوش میکنی و میبینم لابهلای حرفاش به «شایع» اشاره میکنه. شایع یکی از بیملودیترین رپرهای ماست که قلمش خیلی زیباست. و من میگم «اگر حرف شایع تو رو تکون میده، یعنی در درون تو کسی هست که داره مینویسه». اگر کسی بگه من فقط موسیقی بیکلام گوش میدم میگم درسته؛ تو واقعاً میخوای فقط گیتاریست بشی. ولی اگر کلام جذبت میکنه، یعنی «شاعر درون» داری. یا اگر اد شیران جذبت میکنه، شاید میخوای خواننده بشی؛ چون شیران گیتار بهخصوصی نمیزنه که جذبش شده باشی. پس سعی میکنم سر کلاسهام به بهترین وجه هنرجو رو با خودش آشنا کنم.
شما از ثانیهای که فهمیدی میخوای بنویسی، باید بنویسی. من یه هنرجوی مبتدی دارم که مدرس زبان انگلیسیه و به من مراجعه کرده بود تا بعد چند سال آموزش بتونه به مرحلهای برسه که بنویسه. وقتی تو جلسه سوم روی آهنگ خودش آکورد گذاشتیم و کاملش کردیم، زندگیش تغییر کرد. پس از ثانیهای که فهمیدی میخوای بنویسی، شروع کن. خیلیها خیال میکنن باید مدرکی در موسیقی بگیرند که آهنگساز بشن؛ نه! آهنگساز از همون اول کار آهنگسازه.
مصاحبهکننده: کیان ایرجی
کاش باز هم آقای جوزی ویدیو های آموزشیشون رو تو گیتار ایران ادامه بدن
عالی بود اقای جوزی
دمتون گرم که این مصاحبه هارو تهیه میکنین. ما هنر جو ها که شهر های دور و بی امکاناتیم این جور چیزا یه دنیا برای ما ها ارزشمنده، پرقدرت ادامه بدین❤️🤘🫶